
بعد چند وقت دیدمش...رفتم طرفش...نگاش کردم...نگام کرد...وقتی اسممو از لباش شنیدم دیگه طاقت نیاوردم...دویدم طرفشو محکم بغلش کردم...اونم دستاشو دورم حلقه زد...اما...اما...آه...
اما مامانش اومد و گفت ولش کن...گفتم خواهش میکنم ما رو از هم جدا نکنین...من عاشقشم...
گفت بیچاره...برا خودت میگم...
بذارش زمین ببرم پوشکشو عوض کنم!!
و اینچنین بود ک من بچه ی خواهرمو همونجا رها کردم!!
*
*
*
بدترین شکستمو وقتی خوردم که...
با عشق و امید گره هندزفریمو باز کردم ولی...
دیدم گوشیم شارژ نداره...هنوز کمر راست نکردم!!!
*
*
*
جزوه امتحانی چیست؟؟؟؟
جسمی است سمی که در اولین تماس با دست
یا حتی نگاه کردن در کوتاه ترین زمان ممکن،
انسان را به خوابی عمیق فرو میبرد!!!!!!!!
*
*
*
بعضیا هستن مث 405
همیشه دوست داشتنین...
همیشه رو بورسن...
همیشه قابل اعتمادن...
هیچ وختم تنهات نمی ذارن...
به سلامتیشون
*
*
*
رفیقم گوشی glx خریده
حالا گیر کرده تو جیبش در نمیاد
هیچی دیگه برد نمایندگی درستش کرد
الان مثل روز اول داره از جیبش در میاد :|
*
*
*
زنگ زدم به بابام میگم یه کارت شارژ بخر واسم نمیدونم چرا یهو آنتن گوشیش رفت
من هی میگفتم الوو الوو...بابام میگفت: هی الوو الوو نکن اصلا صدات نمیاد
*
*
*
شادی ها و تفریحات سالم ما تو کلاس اینه که با یه میخ صندلی استاد رو سوراخ سوراخ میکنیم
سپس یه سرنگ ترجیحن بزرگ را از آب پر کرده و به اسفنج داخل صندلی تزریق میکنیم
پس از نشستن شخص مربوطه رو صندلی دل بچه ها شاد و پای استاد خنک میشود
*
*
*
یه سری هم هستن هنوز رو ماشین ها میان می نویسن :
” لطفا مرا بشویید”
اینا آخرین بازمانده های نسل دایناسورها هستن !
*
*
*
اومدم خونه میخواستم لباسامو عوض کنم دیدم شلوارم خیسه
به داداشم میگم آب ریخته روی شلوار من ؟؟؟؟؟
میگه نه پارچ آب ریخت روی زمین با شلوار تو خشک کردم
*
*
*
جمله سازی
معلم: با علی، محمد، حسین جمله بساز.
رضا: علی با حسین به پارک رفتند.
معلم: پس محمد کجاست؟
رضا: محمد خواب موند، نیومد!
*
*
*
مرد چهار شانه
مردی جلوی مردی دیگر می ایستد و می گوید: شما آقا حمید هستید؟
آن مرد می گوید: بله، چه طور مگه؟
می گوید: آخه من شنیدم که شما مردی چهار شانه هستید؛ ولی حالا که شما را دیدم دو شانه بیشتر ندارید!
*
*
*
فکر می کنی چینی ها به دوقلوهاشون چی میگن؟! میگن: این چون اون ، اون چون این !
مامانه به پسرش میگه: میدونم که شیطون گولت زد که موهای خواهرتو کشیدی! پسرش میگه آره، ولی لگدی که زدم تو شکمش ابتکار خودم بود!
*
*
*
پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : "من تراب وضع خراب !
*
*
*
دختر: مامان من زن این مرد نمی شم!
مادر: چرا دخترم؟ مگه این مرد چه عیبی داره؟
دختر: اون به جهنم اعتقاد نداره مامان!
مادر:تو با اون ازدواج کن، من خودم کاری می کنم که جهنم رو از نزدیک ببینه!!!